لارین بوث

 

 

لارین بوث، گوینده انگلیسی، روزنامه نگار و فعال حقوق بشر است، او در سال 1967 در اسلینگتوت لندن به دنیا آمد، او خواهر ناتنی زن "تونی بلر" نخست وزیر سابق انگلیس است. و هم اکنون در پرس تی وی ، شبکه خبری جمهوری اسلامی ایران به زبان انگلیسی کار می کند. او چند وقت پیش پس از سفر به حرم مقدس "فاطمه معصومه " (س) در شهر مقدس قم به دین اسلام گروید.

 

او در مورد علت مسلمانی خود اینطور گفته است که: 

 

بوث به روزنامه دیلی میل در خصوص سفر خود به شهر مقدس قم گفت: سه‌شنبه بعدازظهر بود و من نشسته بودم که احساس کردم یک مورفین معنوی به من تزریق شده است و احساس سعادت و شادی می‌کنم.و زمانی که به انگلیس بازگشت خیلی سریع به دین اسلام گروید.گفتنی است او قبل از اینکه به ایران بیاید تا حدودی با اسلام موافق بوده است


او همچنین اظهار دارد:  

هم‌اکنون من دیگر گوشت خوک نمی‌خورم و هر روز قرآن می‌خوانم  و دیگر حجاب دارم و روزانه 5 مرتبه نماز برپا می‌دارم و هز زمان که بتوانم از مسجد محلی خود دیدار می‌کنم.خیلی وقت است که دیگر مشروبات الکی مصرف نمی‌کنم . مسئله عجیب از زمانی که تصمیم گرفتم به دین اسلام تغییر دین دهم این است که من به هیچ عنوان هیچ تمایلی برای لمس الکل هم ندارم و این در حالی است که من فردی بودم که میل شدیدی به الکل داشتم و در پایان هر روز یک شیشه یا دو شیشه الکل مصرف می کردم. 


وی در خصوص احتمال پوشیدن برقع گفت: چه کسی می‌داند که این سفر معنوی مرا به کجا می برد. 


بوث تأکید کرد: من همیشه از قدرت و تسلی که اسلام به انسانها می‌داد شگفت‌زده می‌شدم.
 

پ.ن: از پیوستن یکی دیگر از هم نوعانمان به دین مبین اسلام خرسندیم و چشم امید به آینده ای روشن برای اسلام و مسلمین داریم، و به لارین بوث عزیز نیز تبریک می گوییم.

 

 

پروفسور لگنهاوزن

 

 

پروفسور محمد لگنهاوزن،در سال 1953 میلادی در خانواده ای کاتولیک در آمریکا به دنیا آمد.وی از همان ابتدای تحصیلش در مدرسه، سوالات و شبهاتی در مورد مسیحیت داشت، و در دوران دبیرستان به این نتیجه رسید که مسیح خدا نیست و تثلیث را نمی توانست آنطور که تعلیم دادند قبول کند، ولی هنوز خود را مسیحی می دانست تا اینکه در دانشگاهی در ایالت نیویورک مشغول به تحصیل شد، در آنجا بود که علاقه خود را نسبت به مسیحیت از دست داد و بی دین شد. او برای فوق لیسانس در دانشگاه لاس در تگزاس پذیرفته شد و در آنجا بود که با تعدادی دانشجوی مسلمان آشنا شد.

 

او علت مسلمانیش را اینگونه بیان می کند که : 

 

من در دوران تدریس در دانشگاه تگزاس با یک دانشجویی ایرانی به نام اکبر نوجه دهی آشنا شدم. او درس «مقدمه ای به فلسفه» را با من می خواند.
   

با اکبر درباره اعتقاداتش بحث می کردیم، دانشجوی خوبی بود و خیلی صادقانه حرف می زد و اعتقادات جدی داشت و هیچ شکی درباره اعتقاداتش نداشت.  

 

از زمان آشنا شدن با اکبر تقریبا سه سال طول کشید تا مسلمان شدم، البته در آن زمان به مساجد می رفتم و با مسلمانان صحبت می کردم و به تدریج جذابیت های اسلام را بیشتر درک می کردم هدف من فقط کار علمی درباره اسلام بود و کنجکاو بودم که مسلمانان چطور فکر می کنند، ولی به طور ناخواسته هر چه بیشتر تحقیق می کردم بیشتر به اسلام علاقه مند می شدم، نماز خواندن را یاد گرفته بودم و بعضی وقت ها نماز می خواندم مخصوصا نماز جماعت را زیاد دوست داشتم، ولی هنوز شهادتین را نگفته بودم تا یک روزی بعد از نماز جمعه در پارکینگ مسجد چند تا مسلمانان سیاهپوست آمریکایی پیش من آمدند و گفتند؛ می خواهند با من آشنا شوند و از نحوه آشنایی من با اسلام پرسیدند و...  

 

من پیش آنها شهادتین گفتم و به طور رسمی مسلمان شدم و گریه کردم. آنها خیلی خوشحال شدند و همان روز اول به من پیشنهاد دادند که پیش نماز آنها شوم و قرار شد با همدیگر بیشتر همکاری داشته باشیم، بعد از آن با همکاری آنها انجمن مسلمانان در دانشگاه تگزاس جنوبی تأسیس کردیم. البته گروهی که در آنجا داشتیم اکثرا سنی بودند، ولی من از اول هیچ شکی نداشتم که شیعه شوم یا سنی؟ چرا که نهج البلاغه را خوانده بودم و می خواستم یا اسلام تشییع را قبول کنم یا بی دین بمانم.  

 

او در سال گذشته به عنوان یک آمریکایی در ایران به عنوان یک چهره ماندگار انتخاب شد و در مورد مهمترین عامل موفقیت خود می گوید : 

 

لطف خدا ، آنچه که من از گذشته زندگی خودم می بینم اعمال نادرست و خرابکاری است، ولی لطف خداست که راه را برای بنده باز کرد. 
 

یکی از چیزهایی که از بچگی دنبال آن بودم کشف حقیقت است، پدرم همیشه اصرار می کرد باید خودمان فکر کنیم و خودمان حقیقت را پیدا کنیم، این مهمترین مساله زندگی من است و همیشه به آن فکر می کنم.  

 

پ.ن: یکی از افتخارات ما مسلمانان شیعه حضور پروفسور لگنهاوزن در ایران است، امیدواریم خداوند روزبه روز بر توفیقات خدمت ایشان به بشریت بیفزاید.


ایوان ریدلی

 

 

ایوان ریدلی، خبرنگار و روزنامه نگار انگلیسی در سال 1959 در انگلستان به دنیا آمد.  

 

او به عنوان خبرنگار روزنامه دیلی میرور انگلستان، در سال 2001 به افغانستان سفر کرد و توسط طالبان به اتهام جاسوسی برای آمریکا دستگیر شد. سپس پس از اشغال افغانستان توسط آمریکا، آزاد شد و به انگلستان بازگشت. 

 

او علت مسلمان شدنش را اینگونه بیان می کند که:   

 

پس از دستگیری، طالبان مرا پیش امام جماعت مسجدی بردند و قبول اسلام را به من پیشنهاد کردند. من فکر کردم که اگر پیشنهادشان را بپذیرم خیال می‌کنند که استقلال رأی ندارم و اگر نپذیرم، از مخالفین اسلام قلمداد می‌شوم. نهایتاً وعده کردم که پس از آزادی، در لندن به مطالعه و بررسی اسلام و قرآن بپردازم؛ حسب وعده پس از آزادی به تحقیق و بررسی پرداختم. پس از پایان تحقیق، قدرت روحی و روانی عجیبی در خود احساس کردم و حقایقی که در نتیجۀ این تحقیق و بررسی به آنها پی برده بودم تأثیر شگرفی بر من گذاشت.  

 

او با اشاره به حیرتش از اهمیت زن در اسلام می گوید:" از بررسی جایگاه زن در قرآن متحیر شدم زیرا قرآن نه تنها زنان را محکوم و مظلوم قرار نداده، بلکه از آزادی آنان سخن به میان آورده، و بر تساوی زن و مرد از نظر ارزش، انسانیت، حق کسب علم و دانش و غیره... تصریح دارد. وقتی من قوانین طلاق و حق مالکیت زن را بررسی کردم، چنان مترقی و پیشرفته بنظر می‌آمد که گویی به تازگی در دادگاه خانواده به تصویب رسیده است. به نظر من بسیاری از وکلا برای اثبات دعاوی خود از قوانین مدنی اسلام الهام می‌گیرند. با افزایش اطلاعاتم در مورد اسلام، حقانیت و عقلانیت آن بیشتر برایم آشکار می‌شود."
 

ریدلی به عنوان فوق ستاره در رسانه های اسلامی ظاهر شده است و هم اکنون در شبکه پرس تی وی ایران به عنوان مجری مشغول فعالیت است.او حالا به شهروند درجه 2 در کشورش تبدیل شده ولی با وجود این با اعتقادی راسخ می گوید :"هر زمان یک خواهر مسلمان را با حجاب اسلامی می بینم، صرف نظر از اینکه او را بشناسم یا نه، به او لبخند می زنم و می گویم، السلام علیکم، یعنی سلام و صلح بر شما، شما هم اگر پس از این زنی را دیدید که حجاب پوشیده است به او سلام بگویید." 

 

پ.ن: به ایوان ریدلی عزیز سلام می گوییم، و انتخاب و ورودش به اسلام را تحسین می کنیم. باشد که خداوند او را غریق رحمتش کند.

یوسف اسلام

 

 

کت استیونس، در سال ۱۹۴۸ در لندن و از پدری یونانی  و مادری سوئدی متولد شد. او هنرمند برجسته موسیقی پاپ در ده 60 و 70 میلادی بود و در اواخر دهه 70 پس از گرایش به اسلام، نامش را به یوسف اسلام تغییر داد. 

 

او در مورد علت مسلمانیش اینطور می گوید که : 

 

18 ساله بودم که یک روز تصمیم گرفتم به دریا برای شنا بروم و کسی هم به من نگفت الان وقت مناسبی برای شنا نیست، تا اواسط دریا شنا کردم و احساس بسیار خوبی داشتم، دیگر تصمیم گرفتم که برگردم، اما نمی توانستم، موج ها به سمت من می آمدند و مانع رسیدنم به ساحل می شدند، مانند سنگ سر جای خود ایستاده بودم، به نظرم رسید که شاید کار خدا باشد، گفتم: خدایا اگر مرا نجات دهی از این پس برای تو کار خواهم کرد، با یقین و بدون هیچ تردیدی این حرفها را می زدم و می دانستم قدرتی وجود دارد که به من کمک خواهد کرد، ناگهان موج کوچکی از پشت به سمت من آمد، این همان معجزه بود، انرژی خود را به دست آوردم و توانستم شنا کنم تا به ساحل رسیدم، زنده بودم،،،،،،،،،،،، بعد از آن باید چه می کردم؟؟ 

  

بعد از آن معجزه، یوسف اسلام سعی کرد دینی را بیابد که مناسب احوالش باشد، او با «بودیسم» شروع کرد. تائو، ستاره‌شناسی و حتی طالع‌بینی! اما سرانجام وقتی برادرش نسخه ای از قران را به او داد، آنچه دنبالش بود را یافت.  

 

"قرآن را باز کردم... دیدم با بسم الله شروع شده. جلد آن را نگاه کردم اما نام مولف بر آن نوشته نشده بود. سعی کردم کوچکترین اشتباه در آن بیابم اما نیافتم بلکه برعکس در کمال یکپارچگی و انسجام... و با اسلام آشنا شدم" 

 

در آن زمان او هنوز هم مشهور بود و موسیقی را رها نکرده بود. او متوجه شد که نمی‌تواند تعادلی را بین کارش و مذهبش برقرار کند.
 

او می‌گوید: «دانش و الهامی که در من به وجود آمده بود، با سبک زندگی من متفاوت بود. من می‌خواندم تا بدانم کیستم. خودم را پیدا کنم. اما حالا خودم را یافته بودم. آیا باز هم باید بخوانم؟». پس از آن تا 20 سال دست به گیتار نزد و شروع به عمل کردن به عهدی که با خدا در ساحل مالیبو بسته بود کرد. 

 

او سپس با «فوازی علی»، یک مسلمان معتقد ازدواج کرد و هم‌اکنون دارای پنج فرزند است.   

 

 

پ.ن : به برادر یوسف اسلام برای پایبندی به عهدی که با خدا در دل دریا بست، تبریک می گوییم و برای او از خداوند متعال توفیقات روز افزون می طلبیم.

ماشا آلالیکینا

  

ماشا آلالیکینا ،مانکن، هنرپیشه و خواننده مشهور و تازه مسلمان روسی در بیست و هفتم آوریل سال ۱۹۸۳ میلادی در شهر مسکو به‌دنیا آمد. 

  

او در مورد علت مسلمانی خود می گوید :  

 

من 2 سال بعد از مسلمان شدن همسرم اسلام را پذیرفتم، سوره حمد و نماز خواندن را از طریق سایت یاد گرفتم، ولی در ابتدا به آن عمل نکردم (و از این بابت تاسف می خورم) ، تا اینکه یک روز به من خبر رسید یکی از صمیمی ترین دوستانم در بیمارستان شهری دیگر به کما رفته است، نمی دانستم چه کار کنم، از دست من کاری برنمی آمد، اما باید کاری می کردم، ناخودآگاه شروع به نماز خواندن و دعا کردن کردم و برای اولین بار از خداوند کمک خواستم، تا اینکه روز بعد دوستم که از کما بیرون آمده بود با من تماس گرفت و گفت: ازت ممنونم، من تو را در حالت کما دیدم، خیلی به من کمک کردی. در آن لحظه بسیار گریستم زیرا این اولین باری بود که از خدا چیزی می خواستم. 

 

او همچنین معتقد است :

 

  "اگر نمی‌توانی درباره خدا فکر کنی، حداقل سعی کن خودت را فراموش کنی". این همان اسلام است.

 

اگر علاقه دارید کسی را به اسلام دعوت کنید فقط لازم است به او پیشنهاد کنید که بیندیشد و به ندای قلبش گوش دهد چون در صحرای اشباع شده از اطلاعات، او به جای گمراه شدن در انحرافات دانشمند نماهایی که گمراهانی همانند خود او  به وجود می‌آورند،  بسیاری از نداهای باطنی را خواهد یافت که بدون اجبار به دنبال آنها خواهد رفت. 

 

انسان به طور ناخودآگاه به چیزهایی احساس تعلق می‌کند، به همین خاطر است که خودمان را وقف هنر، زن یا مرد می‌کنیم، شاعر مورد علاقه‌مان، چینی ژاپنی، بازی شطرنج و نواختن گیتار را به اصطلاح  می‌پرستیم، سپس با حقارت نگاه می‌کنیم و لبخند می‌زنیم. "نماز خواندن" برایمان مضحک و یک نوع خرافه پرستی و تعصب است. ولی خریدن هر روز روزنامه "Sport Express" ، خواندن آن در مترو از صفحه اول تا صفحه آخر، حفظ کردن اسامی تمام فوتبالیست‌ها، بررسی محتوای آن ، آیا اینها احمقانه به نظر نمی‌رسد؟  

 

پ.ن : به ماشای عزیز تبریک می گوییم و از خداوند متعال از این بابت سپاسگذاریم، با امید به آنکه خداوند نور هدایت را در قلب تمامی انسانها روشن کند...