شان علی استون

 

 

شان استون، بازیگر، کارگردان، تهیه کننده آمریکایی و فرزند کارگردان جنجالی آمریکایی و برنده جایزه اسکار الیور استون در 19 دسامبر 1984 در نیویورک از پدری یهودی و مادری مسیحی متولد شد. وی در روز سه شنبه مصادف با 14 فوریه در اصفهان شهادتین را بر زبان جاری ساخت و به دین اسلام و مذهب شیعه روی آورد و اسم خود را نیز به علی تغییر داد. 

 

وی در مورد مسلمان شدنش اینطور گفت: 

 

تغییر مذهب به اسلام به معنای رد ادیان مسیحیت و یهودیت که با آن‌ها متولد شده‌ام نیست. بلکه به این معناست که من حضرت محمد [ص] و دیگر پیامبر‌ها را پذیرفته‌ام. 

 

دین اسلام ادامه کلمه خداوند است، خداوندی که حضرت خلیل و حضرت موسی را فرستاده و تمام مذاهب و اصول ادیان را یکی کرده است. این هنرمند آمریکایی با بیان اینکه حضرت محمد (ص) در زمانی که دنیا پر از کفر بود تمام مردم را با هم متحد کرد، ادامه داد: من شجاعت و معرفت رسول خدا (ص) را می‌فهمم و به همین دلیل نیز مسلمان شدم. وی با اشاره به اینکه مذاهب دیگر هم مانند اسلام یک خدا را می‌پرستند، تاکید کرد: «لا اله الا الله» مفهوم جدیدی نیست، بلکه همواره در ادیان مختلف بوده اما نوع بیانش تفاوت داشته است. 

 

 وی در پاسخ به این سؤال که چرا در ۲۷ سالگی به اسلام روی آورده‌اید، اظهار داشت: من قرآن را خواندم اما با یک شب قرائت قرآن نمی‌توان مسلمان شد و تمام عمر باید آن را تلاوت کرد، مسلمان شدن من دستور خداوند بوده است، من کسی نیستم که بخواهم زمانش را تعیین کنم.

وی در ادامه در پاسخ به سؤالی درباره شرایط آینده مسلمانان در منطقه افزود: من فکر می‌کنم همان‌طور که بابل فرو ریخت، قدرت‌های دنیا نیز فرو می‌ریزند و این تفاوتی بین افرادی است که ایمان دارند و غربی‌ها که ایمان ندارند. 

 

پ.ن: به شان علی استون عزیز به خاطر این انتخاب و شجاعت تبریک گفته، و برای او نیز مانند تمام تازه مسلمانان جهان از خداوند متعال طلب توفیق و سعادت می کنیم...

سارا جوزف

 

  

سارا جوزف، تازه مسلمان انگلیسی ایست که در سال 1971 در لندن متولد شد و در سن 16 سالگی مسلمان شد. او هم اکنون مدیریت مجله اسلامی Emel را به عهده دارد که در آن به ارائه شیوه زندگی مسلمانان بر اساس تعالیم اسلامی می پردازد، و نخستین زن مسلمان اروپایی است که وارد این عرصه شده است. 

 

او علت گرایش زنان به اسلام را اینطور بیان می کند که : "بسیاری از مردم به کشور های مسلمان سفر می کنند و وقتی با زیبایی های زندگی مسلمانان و مهمان نوازی های آنان آشنا می شوند و هنر و معماری این سرزمین ها را مشاهده می کنند، اسلام برای آنها جذاب می شود." 

 

وی همچنین معتقد است، خانواده و زن اهمیت بسیاری در اسلام دارند و زنان صرفا برای لذت جویی مردان نیستند و همه زنان اروپایی که به اسلام گرویده‌اند، در جستجوی یک شیوه زندگی زیبا و محفوظ از تمامی افراط‌های فمنیسم غربی که حقیقتا روشی نادرست است، بوده اند. 

 

پ.ن: به سارای عزیز نیز تبریک می گوییم، و برای موفقیت او در عرصه شناساندن اسلام و مسلمین در اروپا دعا می کنیم، و آرزو می کنیم خداوند متعال روز به روز بر توفیقات او بیفزاید...

امینه اسلمی

 

 

امینه اسلمی، روزنامه نگار مسیحی متعصبی بود که در سال 1945 متولد شد و در 5 مارچ 2010 از دنیا رفت. در کنار تحصیل به تبلیغ مسیحیت اشتغال داشت و معتقد بود که اسلام دینی ساختگی و مسلمان‌ها افرادی عقب مانده هستند، اما یک اشتباه کامپیوتر دانشگاه، مسیر زندگی او را کاملا تغییر داد و به جایی رسید که رئیس جمعیت بین‌المللی زنان مسلمان بود و می‌گفت: «اسلام ضربان قلب من و خونی است که در رگ‌هایم جاری است، اسلام منبع انرژی من است و باعث شده زندگی من فوق‌العاده زیبا و با معنی شود، من بدون اسلام هیچ نیستم.» 

 

اندکی در مورد مسلمان شدن وی: 

 

داستان از آنجایی شروع شد که او هنگام ثبت نام و اخذ واحدهای ترم جدید توسط کامپیوتر یک واحد درسی برای او به اشتباه ثبت شد و او به دلیل مسافرت به اوکلاهاما با دو هفته تاخیر از موضوع مطلع شد و وقتی با نگرانی و ناراحتی به اداره آموزش دانشگاه مراجعه کرد فهمید که تنها راه باقی‌مانده شرکت در کلاسی است که غالب حاضران آن را مسلمانان عرب تشکیل می‌دهند. او در شرایط بسیار سختی قرار گرفته بود، از یک طرف از همراهی با عرب‌های مسلمان که آنها را به استهزاء «شتر سوار» می‌نامید به شدت نفرت داشت و از طرف دیگر در صورت انصراف از بورس تحصیلی محروم می‌شد. 

 

دو شبانه‌روز با ناراحتی و اضطراب فکر کرد و در نهایت کلمات شمرده شوهرش توانست او را قانع کند: «شاید اراده خداوند تو را برای یک ماموریت برگزیده باشد، ‌برو و آنها را به مسیحیت دعوت کن!» و او با این انگیزه به دانشگاه برگشت. 

 

او کار خود را از همان روزهای نخست شروع کرد و با هر بهانه‌ای به گفت‌وگو با دانشجویان مسلمان می‌پرداخت و از آنها می‌خواست که با تبعیت از مسیح خود را نجات دهند و برای آنها شرح می‌داد که چگونه مسیح خود را فدا کرده تا آنان را نجات دهد. وی می‌گوید: «آنها با احترام و ادب به حرف‌هایم گوش می‌دادند ولی به هیچ وجه در باره تغییر دین خود کوتاه نمی‌آمدند و تسلیم نمی‌شدند، برای همین راه دیگری به ذهنم رسید و تصمیم گرفتم از طریق کتاب‌های خودشان باطل بودن عقایدشان را ثابت کنم و از یکی از دوستانم خواستم تا یک نسخه قرآن و کتاب‌هایی اسلامی برایم تهیه کند، می‌خواستم به آنها نشان دهم که دینشان باطل است و پیامبرشان فرستاده خدا نیست.»  

 

 وی قرائت قرآن کریم را آغاز کرد و تمام آن را به همراه دو کتابی که دوستش داده بود، خواند و به مرور چنان در مطالعه غرق شد که در فاصله یک سال و نیم 15 کتاب اسلامی را مطالعه کرد ودوباره به قرائت کامل قرآن پرداخت و هر چیزی که به نظر می‌رسید بتواند بهانه‌ای برای ایراد و اشکال باشد، یادداشت می‌کرد اما به مرور دچار تردید و ابهام و پرسش‌های بیشتر می‌شد. بی‌آنکه بخواهد ذهنش با موضوعاتی درگیر شده بود که تصورشان را هم نمی‌کرد.  

 

 آرام آرام تغییراتی در رفتارش پیدا شد، بیشتر فکر می‌کرد و همیشه در حال مطالعه بود، به بارها نمی‌رفت و مشروبات الکلی را کنار گذاشته بود، گوشت خوک نمی‌خورد و سعی می‌کرد در مهمانی‌های مختلط شرکت نکند. این تغییرات طوری بود که شوهرش را به شک و تردید دچار کرد: «شوهرم فکر می‌کرد من با مرد دیگری رابطه دارم زیرا نمی‌توانست بپذیرد که این همه تغییر بدون آن رخ بدهد!» ولی در نهایت شوهرش امیدوار بود آشفتگی فکری همسرش بعد از مدتی پایان یابد. او درباره این مرحله می‌گوید: «خودم اصلا فکر نمی‌کردم با مطالعه اسلام اتفاق خاصی رخ بدهد و حتى سبک زندگی روزمره‌ام تغییر کند و در آن زمان حتى تصورش را هم نمی‌کردم که به زودی با بال‌هایی از آرامش قلبی و ایمان باطنی در آسمان سعادت اعتقاد اسلامی پرواز خواهم کرد.» 

 

با وجود همه این تغییرات او همچنان کاملا مسیحی بود تا اینکه یک روز چند نفر مسلمان به سراغش آمدند: «در خانه را که باز کردم دیدم چند نفر مسلمان عرب روبه‌رویم ایستاده‌اند، گفتند: ما انتظار این را داشتیم که شما مسلمان شوید! گفتم: ولی من مسیحی هستم و هیچ تصمیمی برای تغییر دین خود ندارم! با این حال نشستیم به صحبت کردن و هر چه من سؤال کردم آنها با اطمینان و تسلط پاسخ دادند. به هیچ وجه حرف‌های عجیب من درباره قرآن را مسخره نکردند و از انتقادهای تند من به اسلام ناراحت و عصبانی نشدند. آنها می‌گفتند که معرفت، گمشده مؤمن است و سؤال یکی از راه‌های رسیدن به معرفت است. وقتی آنها رفتند احساس می‌کردم دارد در درونم چیزی رخ می‌دهد.»  

 

 بعد از آن، ارتباط او با مسلمان‌ها بیشتر شد و هر بار سؤالات جدیدی می‌پرسید و موضوعات تازه‌ای را مطرح می‌کرد تا روزی که در 21 می‌1977 در مقابل یک روحانی مسلمان این کلمات را بر زبان جاری کرد: «اشهد آن لا إله إلا‌الله و اشهد آن محمدا رسول‌الله.» 

 

وقتی او علنا از مسلمان شدنش حرف زد و حجاب را انتخاب کرد موضوع طلاق هم به طور جدی مطرح شد. با این حال او آماده بود با وجود علاقه فراوانی که به همسرش داشت تنها زندگی کرده و خود را به حضور بچه‌هایش دلگرم کند. پسر و دخترش را بسیار دوست داشت و می‌دانست طبق قانون حق نگهداری بچه‌ها با اوست ولی وقتی در دادگاه حاضر شد قاضی برخلاف این حکم کرد و گفت به دلیل تغییر دین نمی‌تواند بچه‌ها را با خود داشته باشد و هنگامی که با اعتراض او مواجه شد به او بیست دقیقه فرصت داد تا تصمیم بگیرد و بین بچه‌هایش و دین جدید فقط یکی را انتخاب کند. 

 

 به یاد آیاتی افتاد که داستان امتحان حضرت ابراهیم(ع) را نقل می‌کند. از خود پرسید که تا چه اندازه در ایمان خود صادق بوده است و می‌دید که حالا نوبت اوست بچه‌های دلبندش را با دست خود به قربانگاه بندگی ببرد. می‌خواست فریاد بکشد، ضجه بزند و اشک بریزد اما سکوت کرده بود و در حالی که دندان‌هایش را روی هم فشار می‌داد، می‌کوشید تا هیچ نشانه‌ای از ضعف و ناتوانی بروز ندهد. این سخت‌ترین کابوسی بود که یک زن جوان می‌توانست با آن روبه‌رو شود؛ او که حتى برای یک روز نمی‌توانست از بچه‌هایش جدا شود باید آنها را برای همیشه رها می‌کرد. 

 

 میان بچه‌هایش و ایمان به خدا باید تصمیم می‌گرفت و این ایمانی بود که دو سال شبانه‌روز برایش زحمت کشیده بود و با کمال اطمینان و باور عقلی و قلبی به آن رسیده بود. قاضی از او جواب نهایی را خواست. او می‌گوید: «در آن لحظه با تمام وجود به خدای بزرگ رو کردم. در آن لحظه غیراز خدا هیچ کس را نداشتم و می‌دانستم جز او کسی نمی‌تواند از فرزندانم حمایت کند و تصمیم گرفته بودم که روزی در آینده به آنها نشان دهم که تنها راه سعادت راه خداوند است.» 

 

 او در باره این مرحله می‌گوید: «از دادگاه بیرون آمدم در حالی که می‌دانستم که زندگی بدون بچه‌هایم بی‌نهایت تلخ و دردآور است و هیچ‌کس نمی‌تواند حال مرا در آن لحظات درک کند، احساس می‌کردم از قلبم خون می‌ریزد هر چند که مطمئن بودم تصمیم درستی گرفته‌ام. هیچ چیز نمی‌توانست جز ذکر خدا آرامم کند. تنها و درمانده می‌رفتم و زیرلب آیه الکرسی را تلاوت می‌کردم و این آیه را با خود می‌خواندم که افمن اتّبع رضوان‌الله کمن باء بسخط من‌الله و ماواه جهنّم... آیا کسی که رضایت و خشنودی خداوند را برگزیند، همچون کسی است که خشم خدا را بخواهد و در جهنم جای گزیند؟»  

 

 او بعد از مسلمان شدن انسانی دیگر بود و با توجه به قابلیت‌های شخصی ویژه و تجربه‌اش در فعالیت‌های تبلیغی مسیحی توانست شعله هدایت اسلام را در جان عده زیادی در آمریکا و جهان روشن کند. حالا او به اطراف آمریکا می‌رفت و در ایالت‌های مختلف و شهرهای گوناگون به سخنرانی در باره اسلام می‌پرداخت و حرف‌هایش که از عمق جان او برمی‌خاست در مخاطبانش بسیار اثر می‌گذاشت اما در این حال او از خانواده‌اش غافل نبود.  

 

 به مناسبت‌های مختلف برایشان کارت تبریک می‌فرستاد و سعی می‌کرد طبق دستور اسلام به هر بهانه‌ای ارتباط خود را با آنها حفظ کند: «برای همه اعضای خانواده کارت تبریک می‌فرستادم و جملاتی حساب شده از آیات و احادیث را بدون آنکه منبعش را ذکر کنم برای آنها می‌نوشتم و سعی می‌کردم با زبانی لطیف جملاتی موثر انتخاب کنم.» 

 

تلاش او بی‌نتیجه نمی‌ماند و بعد از مدتی اتفاقات باورنکردنی تازه‌ای شروع می‌شود و ابتدا مادربزرگش تمایل خود را برای مسلمان شدن اعلام می‌کند، بعد پدر و مادر و خواهرش. 

 

ولی از همه اینها شیرین‌تر وقتی بود که چند سال بعد شوهرش به او تلفن زد و گفت که ترجیح می‌دهد دخترشان مثل مادرش باشد و اسلام را انتخاب کند و از او به خاطر همه اتفاقات گذشته پوزش خواست. امینه می‌گوید: «با همه چیزهایی که برایم روی داده بود او را بخشیدم زیرا من مزد خود را گرفته بودم و همه کسانی که مرا روزی با آن وضع طرد کرده بودند، خودشان به حقیقت رسیدند و بالاتر از همه بچه‌های عزیزم حالا در کنارم بودند.» 

 

امینه که روزی به خاطر حجاب از کار خود اخراج شده بود حالا رئیس جمعیت بین‌المللی زنان مسلمان بود و دائم از این ایالت به آن ایالت و از این کشور به آن کشور می‌رفت و پروژه‌های جدید اجتماعی و دینی را افتتاح می‌کرد و برای مردم به سخنرانی می‌پرداخت و زنی که یک روز از همه طرد شده و جایی برای سکونت نداشت مورد توجه همه بود و از اطراف و اکناف با شوق و محبت به سویش می‌شتافتند و پای صحبت‌هایش می‌نشستند.  

 

 او در همین حال توانست با چند سال پیگیری و تلاش دولت آمریکا را متقاعد کند که تمبر رسمی تبریک عید فطر را به زبان عربی برای مسلمانان منتشر و در مراجع عمومی و رسمی استفاده کنند. زمانی که وی 2 سال پیش طی حادثه‌ای در سن 65 سالگی از دنیا رفت، راه‌اندازی چندین کار جدید از جمله مرکز مطالعات و پژوهش‌های زنان نومسلمان و فرهنگسرایی برای فرزندان آنها را شروع کرده بود. 

 

پ.ن: آری، هر کس خدا را انتخاب کند، تنها و بی یاور نمی ماند، و خداوند پاداش تمام فداکاری ها و از خودگذشتگی های او را هم در این دنیا و هم در آن دنیا به او خواهد داد. معامله ای که هیچ گاه از آن ضرر نمی بینیم... 

 

باز نشر این مطلب در پایگاه اطلاع رسانی جام نیوز 

باز نشر این مطلب در سایت شهید دکتر چمران 

باز نشر این مطلب در سایت عمار نامه 

بازنشر این مطلب در سایت باشگاه خبرنگاران 

بازنشر این مطلب در سایت خبر فارسی 

بازنشر این مطلب در سایت قطره و حجاب نیوز

جورجیادیز(دیامز)

 

 

میلانی جورجیادیز، با نام هنری دیامز، رپر فرانسوی زبان، در 30 جولای 1980 متولد شد.گفتنی است که وی از پدری یونانی و مادری فرانسوی در آتن پایتخت یونان متولد شد. در چهار سالگی به همراه والدینش برای ادامه زندگی به پاریس رفت و در یکی از محله های ساده و فقیرنشین این شهر سکنی گزید. وی خوانندگی را از سال 1994 میلادی در یک گروه خوانندگی جوانان آغاز کرد اما به دلیل استعداد زیادش توانست طی مدت زمان چند سال به شهرت برسد. او دارای شخصیتی قوی و صدایی ویژه است. 

 

اندکی در مورد مسلمان شدن وی: 

 

به گزارش مجله فرانسوی "قالا" : "میلانی جورجیادیز" معروف به "دیامز" در چند وقت اخیر و به وی‍ژه پس از شهرت یافتن، دچار مشکلات روحی - روانی و عاطفی بسیار زیادی شده بود و از آن به شدت رنج می برد همین امر موجب شد گوشه گیر شده و کمتر در ملأ عام ظاهر شود.   

 

"دیامز" 29 ساله که در سنین کودکی پدر و مادرش از هم جدا شدند، دوران کودکی سختی را سپری کرد. وی در سن 15 سالگی به یک خودکشی ناموفق اقدام ورزید. پس از گرویدن به دین مبین اسلام گفت:‌ برای درمان مشکلات روحی - روانی خود به پزشکان زیادی مراجعه کردم اما هیچ یک از آنان نتوانست مرا درمان کند. راه حل درمان این بیماری را در دین یافتم. چیزی که دنبالش بودم را در شهرت و ثروت نیافتم، به خدا روی آوردم و آن را نزد خدا یافتم.  

 

برخی از دوستان و نزدیکان "دیامز" علت مسلمان شدنش را معاشرت زیاد وی با فرانسوی‌های آفریقایی تبار که بیشترشان مسلمان هستند، عنوان می کنند. قابل ذکر است جدیدترین آلبوم این خواننده سرشناس رپ، "کودکان صحراء" نام دارد که موضوع آن مشکلات و سختی‌های کودکان فقیر ساکن در محله‌های حاشیه‌ای پاریس است. وی نژادپرستی که این کودکان و خانواده های فقیر از آن رنج می برند را در آلبوم خود شرح داده است. 

 

پ.ن: تشرف دیامز عزیز به دین مبین اسلام را نیز تبریک گفته، و برای او هم از خداوند متعال طلب توفیق می کنیم... 

 

بازنشر این مطلب در پایگاه اطلاع رسانی جام نیوز 

بازنشر این مطلب در سایت عمار نامه

کریستینا بکر

 

 

کریستینا بکر،مجری محبوب شبکه تلویزیونی ام تی وی،که در 13 دسامبر 1965 در هامبورگ به دنیا آمد، ناگهان با پذیرش اسلام جامعه آلمان را به شوک فرو برد. 

 

اندکی در مورد مسلمان شدن وی: 

 
خانم بکر پس از مدتی دوستی با "عمران خان" ورزشکار معروف پاکستانی به اسلام گروید.  اگرچه خانم بکر روسری سر نمیکند ولی نماز میخواند و از پوشیدن لباسهای نیمه برهنه خودداری میکند زیرا باور دارد "خود را سکسی نشان دادن" روش ناسالم و منفی جلب توجه دیگران میباشد. اگرچه وی در طی سفر حج سال 2006 خود به مکه لباس پوشیده اسلامی بر تن کرد . 

 

بکر می گوید رابطه ی "با حیای" زن و مرد در اسلام باعث آرامش میشود در حالیکه وی در زندگی پر زرق و برق قبلی غربی خود که با معروفترین خواننده های دنیا رفت و آمد داشت، شاهد بوده که مشروب خوری، ارتباطات ناسالم، مواد مخدر و رابطه بی بند و بار زن و مرد برای اطرافیان وی "شادی و آرامش درونی" به همراه نداشته است.بکر که نردبان ترقی حرفه ای را سریع طی کرده بود و به معروفیت زیادی نیز رسیده بود میگوید اکنون از زندگی آرام و "با حیای" خود راضی تر و شادترم و هیچگاه و هیچگاه از این کار خود پشیمان نیستم اگرچه از کار اخراج شدم و حتی برنامه های که من تدوین کننده و مجری آن نیز بودم متوقف شد و از نظر مالی و شهرت زیان قابل توجهی متحمل شدم.
 

 وی تجربیات زندگی اسلامی خود را در کتابی پر فروش(Der Islam als Weg des Herzens: Warum ich Muslima bin) منتشر کرده است. 

 

 او دقت در هنر اسلامی و آزادی‌های انسان در عرصه اجتماع را قوی‌ترین انگیزه برای پذیرش اسلام عنوان کرده و می‌افزاید: اسلام در زمینه محبت انسان‌ها به یکدیگر بی‌نظیر است و از این نظر دین اسلام ممتاز است.

«بکر» خانواده خود را نیز به پذیرش اسلام دعوت کرده و از اینکه خانوداه نیز با او مهربان هستند، اظهارخشنودی می کند.

او وحشت جهان غرب از اسلام را به دلیل ناآگاهی عمومی جامعه غرب از اسلام دانست و افزود: سطح تبلیغات اسلامی در جهان غرب عمیق نیست؛ به همین خاطر مردم آگاهی کافی از اسلام و دین مهربانی ندارند.

او که با الجزیره گفت‌وگو می‌کرد، معتقد است نگرش اسلام به زنان و امور سیاسی در جهان غرب محدود به برخی روابط سطحی است و تنها احکام جنگ و مبارزه با ظلم در تبلیغ سیاسی اسلام در جهان غرب تبلیغ می‌شود و نتیجه آن اسلام هراسی است و از این نظر مسئولیت مبلغان اسلامی دوچندان است تا چهره واقعی حقوق زن در اسلام و اسلام درخشان به جهان غرب معرفی شود.

 

پ.ن: تشرف کریستینا بکر به اسلام را نیز تبریک گفته و برای او نیز از خداوند طلب خیر و رحمت و مغفرت می کنیم... 

 

باز نشر این مطلب در سایت عمار نامه 

باز نشر این مطلب در پایگاه اطلاع رسانی جام نیوز