جوسی هوکنز با نام هنری لون، ترانه خوان مشهور آمریکایی-آفریقایی است که در 20 جون 1975 در هارلم(نیویورک) به دنیا آمد. او اخیرا به دین اسلام مشرف شده است و نام امیر محدث را برای خود برگزیده است.
او در مورد علت مسلمان شدن خود اینطور می گوید که:
خوانندگی در آمریکا باعث شهرت بسیاری برای من شده بود، تا جایی که بر اساس نظر سنجی ها، جزو 10 خواننده برتر آمریکا به شمار می رفتم و این شهرت روز به روز افزایش می یافت.
هرگز این شهرت و وضعیت مالی مناسب، سعادت و آرامش درونی را برای من به همراه نداشت، تا زمانی که در ابوظبی پایتخت امارات، تحت تأثیر فرهنگ اسلامی قرار گرفتم، آنجا مردم را می دیدم که با بلند شدن صدای اذان به مسجد می رفتند و نماز می خوانند، اخلاق و رفتار خوب آنان را دیدم، از همان زمان بود که تصمیم گرفتم در ارتباط با دین اسلام که مردم را از تمام نژادها و ملیّت ها در برگرفته بود، تحقیق کنم.
بعد از تفکر جدّی و طولانی به اسلام روی آوردم و طرب و ترانه خوانی که 17 سال به آن مشغول بودم را رها کردم و اکنون احساس آرامش و اطمینان قلبی عجیبی دارم.این خواننده تازه مسلمان چندی پیش به زیارت مکه مکرمه و مدینه منوره مشرف شد.
پ.ن: تشرف امیر محدث عزیز را نیز به دین اسلام تبریک گفته و برای او نیز در پیمودن این مسیر از خداوند متعال طلب سعادت و توفیق می کنیم...
بازنشر این مطلب در سایت باشگاه خبرنگاران
بازنشر این مطلب در سایت خبر فارسی
بازنشر این مطلب در سایت قطره
لیلا حسین، زن تازه مسلمانی است که به خاطر شیفتگی به زیبایی حجاب، از دین یهودی به اسلام مشرف شده است.
او در مورد علت مسلمان شدنش اینطور می گوید:
من 6 سال پیش مسلمان شدم، در جامعه ای بهودی نشین زندگی می کردم، خیلی برایم سخت نبود که به حجاب کامل روی بیاورم، ولی اشخاص مختلف تلقی متفاوتی از ایمان دارند، آنان به زنان یهودی بیشتر از زنان مسلمان احترام می گذارند.
قبل از اینکه مسلمان بشوم، هر چند ما با نوعی تنفر نسبت به مسلمانان بزرگ شده ایم اما همیشه شیفته زنان محجبه مسلمان بودم، آنها را خیلی پاک و با وقار می دیدم، از نظر من آنها زیبایی خاص خودشان را داشتند.
نخستین چیزی که در گرایش به اسلام برایم الهام بخش بود، قرآن بود، کلیه شواهد نشاندهنده این بود که اسلام یک دین حقیقی است، چرا که تمامی انبیا و نیز امامت را قبول دارد که از نظر من بسیار مسئله منطقیای بود. کم کم این دانش و شناخت را پیدا کردم که اسلام تنها بعد بیرونی ندارد بلکه دارای بعد درونی نیز هست و باید از درون هم به حفظ و نگهداری آن پرداخت.
خانواده من فکر میکردند که با این انتخاب خودم را محروم میکنم، چون در فرانسه زندگی میکردم و در آنجا حجاب کاملا ممنوع است. با پوشیدن روسری، شما نمیتوانید به مدرسه و محل کار بروید و از بسیاری از زندگیهای اجتماعی محروم میشوید. برای خانواده من بسیار سخت بود که ببینند من تنها به خاطر پوشدن لباس، زندگیام را به لحاظ اجتماعی به خطر میاندازم. از نظر آنها لازم نبود که من مسلمان باشم و لازم نبود که با پوشیدن روسری مسلمانی خودم را نشان بدهم و کافی بود که تنها قلبا به آن ایمان داشته باشم. اما برای من این مسئله مهم بود چرا که در قرآن و بسیاری از سنتهای پیامبر به اهمیت حجاب و شناختهشدن به عنوان مسلمان برای کسب احترام اشاره شده است. و من حاضر نبودم که آن را کنار بگذارم چرا که برای من چیزی بیشتر از پوشیدن لباس است.
کسانی را میشناسم که حجاب دارند و بسیار خوشحال هستند، چرا که برای آنها یک افتخار است که خودشان را از نگاه دیگران پوشیده نگه میدارند. اگر ایمان شما ضعیف باشد این نکته را متوجه نخواهید شد و براینان مهم نخواهد بود و فقط میخواهید که با دیگران اختلاط داشته باشید و میخواهید آنطوری زندگی کنید که آنها میگویند. مجددا میگویم که لازم است به اصول خود بازگردید و دریابید که چرا مسلمان هستید. چرا که اسلام دینی است که شما باید خود را تطبیق دهید و دینی نیست که توسط والدین به ارث برسد. و از این طریق باید به زیبایی اسلام و نیز زیبایی حجاب برای زنان و فایده آن برای آنها پی ببرید.
پ.ن: تشرف لیلای عزیز به اسلام را نیز تبریک گفته، برای او هم از خداوند متعال آرزوی توفیق می کنیم...
سوزان کارلاند، در منطقه فیرمونت استرالیا متولد شد، در سن 7 سالگی پدر و مادرش ازهم جدا شدند و او مجبور شد با مادرش که مسیحی ای متعصب بود زندگی کند. او وقتی کودکی بیش نبود پدر و مادرش تابع کلیسای متحده بودند و هر هفته در دروس هفتگی یکشنبه ها شرکت می کرد.در 12 سالگی به سوی موسیقی کشیده شد و این دروس مذهبی را کنار گذاشت ولی در 14 سالگی دوباره به کلیسا پیوست، کلیسایی که به گفته خود او افرادش ادعا می کردند که شبها خدا با آنها صحبت می کند او دیگر نمی توانست این چیزها را تحمل کند و برخلاف سابق همانند دیگر نوجوانان همسن وسال خود به جشنهای شبانه و مسافرتهای طولانی نمی رفت. در سن 17 سالگی تصمیم گرفت که در مورد ادیان تحقیق کند که صد البته اسلام شامل این لیست نبود. به گفته او دین اسلام طوری برایش ترسیم شده بود که نشان می داد دینی خشنونت طلب و کاملا شهوانی است. و هیچوقت گفته های مادرش را در این مورد فراموش نمی کرد که می گفت:" من ترجیح می دهم با یک قاچاقچی مواد مخدر ازدواج کنم ولی با یک مسلمان ازدواج نکنم."
اندکی در مورد مسلمان شدن او:
او دراین باره می گوید:" دین اسلام هنگامی توجه مرا به خودجلب کردکه درتلویزیون برنامه های مستندی را در مورد دین اسلام می دیدم ویا مقالاتی را راجع به دین اسلام در روزنامه ها ومجلات مطالعه می کردم؛ تصمیم گرفتم در این مورد نیز به تحقیق بپردازم که خوشبختانه نتایجی که از این تحقیقات به دست آوردم بیش از آن بود که تصورش را می کردم.اسلام ما را به رحمت ومودت بین همدیگر دعوت می کرد واز همه مهمتر مسئله ای که مرا به خود جذب کرد مسئله عقل وجسد وروح است که در مسیحیت هرکدام به مانند یکی از ارکان است اما در اسلام این سه عامل از هم جدانیست.یادم می آید هنگامی که می خواستم مسلمان شوم تمام دوستان وخانواده ام را از این اتفاق با خبر ساختم علی الخصوص مادرم که بر حسب اتفاق شبی که من مسلمان شدم مادرم گوشت خوک سرخ کرده بود تا برای شام مصرف کنیم اما وقتی مادرم متوجه شدکه من دیگر مسلمان هستم ونمی توانم دستپخت او را بخورم به گریه افتاد ومرادرآغوش کشید.بعد از چند روز من محجبه شدم."
"به نظرمن در مورد مسأله حجاب کمی بزرگنمایی شده است؛ حجاب برای من مانند این است که به خدانزدیک شده ام وسمبلی برای زن مسلمان به شمارمی رود، ویک زن به این طریق اعلام می کند که او نماینده دینش است."
"متأسفانه بعد از اینکه حجاب را گذاشتم در خیابانها با تنگ نظری مواجه شدم وبعضی از دوستانم با من قطع رابطه کردند اما اینک که بعد از پنج سال از اسلام من گذشته است ومن به سن بیست وچهارسالگی رسیدم دوستان زیادی اعم از مسلمان وغیرمسلمان دارم.شوهرم نیز مسلمان است که در استرالیا به دنیا آمده است."
"من اکنون عضو فعالی در جامعه هستم که به اسم اسلام در کلیساها ومدارس غیر اسلامی به سخنرانی می پردازم کما اینکه به کمک پناهندگان نیز می پردازم.وقتی با خبر شدم که به عنوان مسلمان نمونه سال در استرالیا انتخاب شدم ،جائزه ام را که بالغ بر2000دلار بود را به این شرط تحویل گرفتم که بتوانم آن را دراسترالیا برسازمانهای اسلامی وغیر اسلامی بشر دوستانه توزیع کنم."
"با اینکه زندگی ام همیشه یکنواخت نبوده است اما من هیچگاه تسلیم نشده ام وهرگز نیز از اینکه مسلمان شده ام پشیمان نیستم."
پ.ن: به سوزان عزیز نیز تبریک گفته و این شجاعت و انتخابش را تحسین می کنیم، باشد که مورد توفیق و مرحمت خداوند متعال قرار گیرد...
بازنشر این مطلب در سایت باشگاه خبرنگارن
بازنشر این مطلب در سایت قطره
دیانا ترونگوسو در خانوادهای مسیحی در ایالت تگزاس به دنیا آمده است. در زمان تبلیغ دین مسیحیت در کلیسا، ناگهان با دین اسلام آشنا میشود و پس از مطالعه و تحقیق در سن بیست سالگی اسلام را به عنوان دین خود بر میگزیند، و نام خود را به هاجر حسینی تغییر می دهد، او در خصوص این تغییر اینگونه می گوید که من بعد از مسلمان شدن نامم را عوض کردم و به این دلیل نام هاجر را انتخاب کردم که دوست داشتم از شهر و کشورم هجرت کنم، دوست داشتم که از شهری به شهر دیگر مهاجرت کنم و در سفر باشم و الان هم گاهی تهران و قم و گاهی در زادگاه خودم در حال مهاجرت هستم.
او در امریکا فوقلیسانس ارتباطات میخوانده است که با اوجگیری انقلاب اسلامی در ایران، امریکا را به قصد اروپا ترک میکند و پس از آن برای ادامه مطالعاتش درباره اسلام راهی ایران میشود. در شهر قم زندگی خود را آغاز میکند و پس از آن برای ادامه تحصیلات و تحقیقات راهی تهران میشود.
«هاجرحسینی» در مسیر تحقیقات خود، با موضوع عاشورا و امامحسین(ع) آشنا میشود. به گفته خودش این نقطه اوج تحولات فکری و روحی او بوده است. اوهمچنین تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی ارشد «تاریخ شیعه» در دانشگاه اهل بیت ادامه میدهد.
اندکی در مورد مسلمان شدن وی:
او در مورد نحوه ی آشناییش با اسلام اینطور می گوید که:"من در یک خانواده کاتولیک به دنیا آمدم. خانوادهای که برای اصول دینی اهمیت فراوانی قائل بود. همیشه دغدغه آشنایی با ادیان مختلف را در سر داشتم و به دنبال حقیقت معنویت بودم.
ما هم در مسیحیت موضوعی با عنوان پادشاهی خدا داریم که معتقد به ظهور حضرت مسیح و حاکمیت قوانین است. همین موضوع با جریاناتی که آن روز در فضای جهانی بود و مطرح شدن مسئله امامت، مرا خیلی جذب کرد. در مباحث امامت که پیش میرفتیم من با یک نقطه اوج روبرو شدم و آن امامحسین(ع) بود. دائم موضوعات را با مسیحیت تطبیق میدادم. مثلاً به فداکاری و جان فشانی امامحسین(ع) که رسیدم آن را با رنجها و سختیهای مسیح تطبیق دادم. هر چه در موضوع امامحسین(ع) پیش میرفتم هیجانم برای دانستن این همه عظمت بیشتر میشد. امامحسین(ع) نقطه اصلی لحظات شگفتانگیز وجودم شد.
بعد به این نتیجه رسیدم که عیسی مسیح همان الگویی را از انسانیت میخواهد که مصداقش امامحسین(ع) است. در اسلام این الگوها خیلی وسیع و ژرف هستند. من در ایران سعی کردم در بیساری از مراسم های مذهبی شرکت کنم و به طور جدی خودم را با مراسم عزاداری امامحسین آشنا کردم. در کنار این مراسم آنچه برای من خیلی اهمیت داشت، شناخت شخصیتی از امامحسین بود که نقش جهانی دارد. حرکت و اراده امامحسین برای احیا حقیقت بود.
امامحسین(ع) اوج حقیقت است. من فقط همیشه خدا را شکر کردهام که مرا در مسیر حقیقت قرار داد. حتی وقتی در مراسم عزاداری شرکت میکنم میفهمم که امامحسین(ع) از این مراسمها بالاتر است. کار او، فکر او، راه او و فدا شدنش برای حقیقت و انسانیت گسترهای جهانی پیدا کرده است. من فقط خدا را شکر میکنم که مرا با عاشورا و امامحسین(ع) مسلمان کرد. "
پ.ن: این تشرف را به هاجر عزیز تبریک می گوییم، و از خداوند متعال می خواهیم که به او توفیق دهد تا همواره دنباله رو راه آن حضرت(ع) باشد..
بازنشر این مطلب در سایت باشگاه خبرنگاران
"تاتسیانا ایلوشنکو" از نفرات برتر پرتاب وزنه کشور،بعد از ازدواج با پیمان رجبی (که او هم دونده است) و مشرفشدن به دین اسلام، حالا یکی از ورزشکاران ایران است که با حجاب اسلامی در رقابتهای بینالمللی شرکت میکند، و نام خود را به لیلا رجبی تغییر داده است.
اندکی در مورد مسلمانی او:
لیلا وهمسرش از طریق یکی از دوستان که در بلاروس زندگی میکند با هم آشنا شده اند. طبق گفته های پیمان، فاصله آشنایی آنها تا ازدواجشان 2 سال طول کشیده است تا در این 2 سال لیلا فرصت داشته باشد که درباره دین اسلام و کشور ایران تحقیق کند. اینترنت و کتابهایی درباره دین اسلام، خواندن قرآن به زبان روسی و در آخر موافقت خانواده ها باعث شد تا ورزشکاری دیگر به جمعیت مسلمانان اضافه شود. لیلا که اسمش را خودش از طریق یک سایت ایرانی پیدا کرده است در حضور امام جمعه بوشهر شهادتین را گفت.
او میگوید من به خاطر اسلام، اسم و نام خانوادگیام را هم فراموش کردم.
پ.ن: تشرف لیلای عزیز را نیز به دین مبین اسلام تبریک می گوییم، و برای او از خداوند متعال طلب سعادت می کنیم...