مالکوم ایکس

 

 

مالکوم ایکس، مبارز سیاهپوستی است که در سال 1925 در ایالت اوهامای آمریکا به دنیا آمد.او هفتمین فرزند خانواده بود. پدرش کشیش مذهبی و از جمله افرادی بود که برای حقوق مدنی سیاهپوستان فعالیت می کرد.در هشت سالگی جسد پدرش را کنار ریل راه آهن پیدا کردند و مادرش بیش از این تاب نیاورد و در بیمارستان روانی ها بستری شد. 

 

سرانجام  روزی که برای فروختن یک ساعت دزدی به جواهرفروشی رفت، به دام پلیس گرفتار شد و به ده سال حبس محکوم شد. 

دوران محکومیت، از مالکوم ایکس انسان دیگری ساخت. مالکوم آموخت که هیچ گاه برای آموختن دیر نیست، حتی اگر گرفتار میله های زندان باشد. بیست سال از عمر او می گذشت که دوباره بازگشت به خویشتن را تجربه کرد. او با برنامه ریزی برای اوقات فراغت خود در زندان، به مطالعات پردامنه علمی و مذهبی پرداخت. 

 

علت مسلمان شدن او:
 

او به تدریج با سیاهپوستان مسلمانی آشنا شد که هم بندش بودند؛ افرادی از گروه «ملت مسلمان». آنان از اسلام گفتند و مالکوم شنید، از الله گفتند و مالکوم اندیشید. اتحاد، برادری و برابری، سه اصل جدایی ناپذیر در دین اسلام بود و تبعیض نژادی در آ ن معنا نداشت. آرام آرام دریچه ای به روی مالکوم گشوده شد؛ برتری به پاکی و تقواست، نه به رنگ پوست.
 

بلافاصله پس از آزادی، به عضویت گروه «ملت مسلمان» درآمد. او سیر مطالعاتی و تحقیقاتی خویش را ادامه داد و تا جایی پیش رفت که به عنوان سخنگوی این جمعیت برگزیده شد. تبلیغات مذهبی و اعتقادی او در آمریکا، باعث شد تعداد زیادی از سیاهپوستان با اسلام آشنا شوند و در مدت کوتاهی به عضویت گروه «ملت مسلمان» درآیند.
 

سفر به سرزمین وحی و زیارت خانه خدا، برگ افتخار دیگری بود که در دفتر زندگی مالکوم ایکس جای گرفت. آن گونه که خودش اشاره کرده، در این سفر روحانی و مقدس با معنای واقعی اتحاد و برابری میان مسلمانان آشنا شد و حقیقت اسلام را فرا گرفت. مالکوم در مناسک حج دید که هیچ فرقی بین سفید و سیاه و رنگین پوست نیست و همه مسلمانان جهان، از هر طبقه و نژادی که باشند با صلح و دوستی کنار یکدیگر جمع می شوند و عالی ترین مراسم مذهبی و اعتقادیِ خویش را به جای می آورند.

مالکوم ایکس، پس از بازگشت از مناسک حج، نام حاج ملک شبّاز را برای خود برگزید. او با روحی پاک و صیقل داده به محل سکونت خود در آمریکا بازگشت و درصدد ایجاد تشکیلاتی گسترده برآمد تا به وسیله آن، مسلمانان جهان را با نژادهای گوناگون به همدلی و ظلم ستیزی فراخواند. مالکوم در آستانه راه بود که خانه اش را به آتش کشیدند و چون از این واقعه جان سالم به در برد، یک هفته بعد در 39 سالگی هنگام سخنرانی در سالن بالروم مانهاتان، با شلیک چند گلوله به زندگی پرفراز و نشیب او پایان دادند. 

 

پ.ن: بله، تن آدمی شریف است به جان آدمیت و تنها ملاک برتری نزد خداوند تقواست، نه رنگ پوست. 

 

لینک باز نشر این مطلب در پارسینه

آلکساندر لیتو ینینکو

 

 

آلکساندر لیتو ینینکو، در 4 دسامبر 1962 در روسیه به دنیا آمد. وی افسر اطلاعاتی سابق سازمان اطلاعات خارجی روسیه و منتقد دولت ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه بود.  

 

به گفته پدر آقای لیتوینینکو وی هنگامی که در بستر مرگ بوده به دین اسلام گرویده و دو روز پیش از مرگش این موضوع را به پدرش خبر داده بوده است.

   

 

به گفته آقای ذکایف،یکی از رهبران جنبش جدایی طلب چچن و از دوستان آلکساندر لیتوینینکو،  یک روز پیش از مرگ آلکساندر لیتوینینکو یک روحانی مسلمان به ملاقات او در بیمارستان رفته و بر بالینش قرآن خوانده بوده است.

  

آلکساندر لیتوینینکو افسر سابق اطلاعاتی روسیه که  در لندن کشته شد، به شیوه اسلامی در این شهر دفن شد و مراسم ترحیمی برای وی در مسجد مرکزی لندن برگزار گردید. 

 

پ.ن: اگر عمری گنه کردی، مشو نومید از رحمت.... تو نام توبه را بنویس، امضا کردنش با ما

لارین بوث

 

 

لارین بوث، گوینده انگلیسی، روزنامه نگار و فعال حقوق بشر است، او در سال 1967 در اسلینگتوت لندن به دنیا آمد، او خواهر ناتنی زن "تونی بلر" نخست وزیر سابق انگلیس است. و هم اکنون در پرس تی وی ، شبکه خبری جمهوری اسلامی ایران به زبان انگلیسی کار می کند. او چند وقت پیش پس از سفر به حرم مقدس "فاطمه معصومه " (س) در شهر مقدس قم به دین اسلام گروید.

 

او در مورد علت مسلمانی خود اینطور گفته است که: 

 

بوث به روزنامه دیلی میل در خصوص سفر خود به شهر مقدس قم گفت: سه‌شنبه بعدازظهر بود و من نشسته بودم که احساس کردم یک مورفین معنوی به من تزریق شده است و احساس سعادت و شادی می‌کنم.و زمانی که به انگلیس بازگشت خیلی سریع به دین اسلام گروید.گفتنی است او قبل از اینکه به ایران بیاید تا حدودی با اسلام موافق بوده است


او همچنین اظهار دارد:  

هم‌اکنون من دیگر گوشت خوک نمی‌خورم و هر روز قرآن می‌خوانم  و دیگر حجاب دارم و روزانه 5 مرتبه نماز برپا می‌دارم و هز زمان که بتوانم از مسجد محلی خود دیدار می‌کنم.خیلی وقت است که دیگر مشروبات الکی مصرف نمی‌کنم . مسئله عجیب از زمانی که تصمیم گرفتم به دین اسلام تغییر دین دهم این است که من به هیچ عنوان هیچ تمایلی برای لمس الکل هم ندارم و این در حالی است که من فردی بودم که میل شدیدی به الکل داشتم و در پایان هر روز یک شیشه یا دو شیشه الکل مصرف می کردم. 


وی در خصوص احتمال پوشیدن برقع گفت: چه کسی می‌داند که این سفر معنوی مرا به کجا می برد. 


بوث تأکید کرد: من همیشه از قدرت و تسلی که اسلام به انسانها می‌داد شگفت‌زده می‌شدم.
 

پ.ن: از پیوستن یکی دیگر از هم نوعانمان به دین مبین اسلام خرسندیم و چشم امید به آینده ای روشن برای اسلام و مسلمین داریم، و به لارین بوث عزیز نیز تبریک می گوییم.

 

 

پروفسور لگنهاوزن

 

 

پروفسور محمد لگنهاوزن،در سال 1953 میلادی در خانواده ای کاتولیک در آمریکا به دنیا آمد.وی از همان ابتدای تحصیلش در مدرسه، سوالات و شبهاتی در مورد مسیحیت داشت، و در دوران دبیرستان به این نتیجه رسید که مسیح خدا نیست و تثلیث را نمی توانست آنطور که تعلیم دادند قبول کند، ولی هنوز خود را مسیحی می دانست تا اینکه در دانشگاهی در ایالت نیویورک مشغول به تحصیل شد، در آنجا بود که علاقه خود را نسبت به مسیحیت از دست داد و بی دین شد. او برای فوق لیسانس در دانشگاه لاس در تگزاس پذیرفته شد و در آنجا بود که با تعدادی دانشجوی مسلمان آشنا شد.

 

او علت مسلمانیش را اینگونه بیان می کند که : 

 

من در دوران تدریس در دانشگاه تگزاس با یک دانشجویی ایرانی به نام اکبر نوجه دهی آشنا شدم. او درس «مقدمه ای به فلسفه» را با من می خواند.
   

با اکبر درباره اعتقاداتش بحث می کردیم، دانشجوی خوبی بود و خیلی صادقانه حرف می زد و اعتقادات جدی داشت و هیچ شکی درباره اعتقاداتش نداشت.  

 

از زمان آشنا شدن با اکبر تقریبا سه سال طول کشید تا مسلمان شدم، البته در آن زمان به مساجد می رفتم و با مسلمانان صحبت می کردم و به تدریج جذابیت های اسلام را بیشتر درک می کردم هدف من فقط کار علمی درباره اسلام بود و کنجکاو بودم که مسلمانان چطور فکر می کنند، ولی به طور ناخواسته هر چه بیشتر تحقیق می کردم بیشتر به اسلام علاقه مند می شدم، نماز خواندن را یاد گرفته بودم و بعضی وقت ها نماز می خواندم مخصوصا نماز جماعت را زیاد دوست داشتم، ولی هنوز شهادتین را نگفته بودم تا یک روزی بعد از نماز جمعه در پارکینگ مسجد چند تا مسلمانان سیاهپوست آمریکایی پیش من آمدند و گفتند؛ می خواهند با من آشنا شوند و از نحوه آشنایی من با اسلام پرسیدند و...  

 

من پیش آنها شهادتین گفتم و به طور رسمی مسلمان شدم و گریه کردم. آنها خیلی خوشحال شدند و همان روز اول به من پیشنهاد دادند که پیش نماز آنها شوم و قرار شد با همدیگر بیشتر همکاری داشته باشیم، بعد از آن با همکاری آنها انجمن مسلمانان در دانشگاه تگزاس جنوبی تأسیس کردیم. البته گروهی که در آنجا داشتیم اکثرا سنی بودند، ولی من از اول هیچ شکی نداشتم که شیعه شوم یا سنی؟ چرا که نهج البلاغه را خوانده بودم و می خواستم یا اسلام تشییع را قبول کنم یا بی دین بمانم.  

 

او در سال گذشته به عنوان یک آمریکایی در ایران به عنوان یک چهره ماندگار انتخاب شد و در مورد مهمترین عامل موفقیت خود می گوید : 

 

لطف خدا ، آنچه که من از گذشته زندگی خودم می بینم اعمال نادرست و خرابکاری است، ولی لطف خداست که راه را برای بنده باز کرد. 
 

یکی از چیزهایی که از بچگی دنبال آن بودم کشف حقیقت است، پدرم همیشه اصرار می کرد باید خودمان فکر کنیم و خودمان حقیقت را پیدا کنیم، این مهمترین مساله زندگی من است و همیشه به آن فکر می کنم.  

 

پ.ن: یکی از افتخارات ما مسلمانان شیعه حضور پروفسور لگنهاوزن در ایران است، امیدواریم خداوند روزبه روز بر توفیقات خدمت ایشان به بشریت بیفزاید.


ایوان ریدلی

 

 

ایوان ریدلی، خبرنگار و روزنامه نگار انگلیسی در سال 1959 در انگلستان به دنیا آمد.  

 

او به عنوان خبرنگار روزنامه دیلی میرور انگلستان، در سال 2001 به افغانستان سفر کرد و توسط طالبان به اتهام جاسوسی برای آمریکا دستگیر شد. سپس پس از اشغال افغانستان توسط آمریکا، آزاد شد و به انگلستان بازگشت. 

 

او علت مسلمان شدنش را اینگونه بیان می کند که:   

 

پس از دستگیری، طالبان مرا پیش امام جماعت مسجدی بردند و قبول اسلام را به من پیشنهاد کردند. من فکر کردم که اگر پیشنهادشان را بپذیرم خیال می‌کنند که استقلال رأی ندارم و اگر نپذیرم، از مخالفین اسلام قلمداد می‌شوم. نهایتاً وعده کردم که پس از آزادی، در لندن به مطالعه و بررسی اسلام و قرآن بپردازم؛ حسب وعده پس از آزادی به تحقیق و بررسی پرداختم. پس از پایان تحقیق، قدرت روحی و روانی عجیبی در خود احساس کردم و حقایقی که در نتیجۀ این تحقیق و بررسی به آنها پی برده بودم تأثیر شگرفی بر من گذاشت.  

 

او با اشاره به حیرتش از اهمیت زن در اسلام می گوید:" از بررسی جایگاه زن در قرآن متحیر شدم زیرا قرآن نه تنها زنان را محکوم و مظلوم قرار نداده، بلکه از آزادی آنان سخن به میان آورده، و بر تساوی زن و مرد از نظر ارزش، انسانیت، حق کسب علم و دانش و غیره... تصریح دارد. وقتی من قوانین طلاق و حق مالکیت زن را بررسی کردم، چنان مترقی و پیشرفته بنظر می‌آمد که گویی به تازگی در دادگاه خانواده به تصویب رسیده است. به نظر من بسیاری از وکلا برای اثبات دعاوی خود از قوانین مدنی اسلام الهام می‌گیرند. با افزایش اطلاعاتم در مورد اسلام، حقانیت و عقلانیت آن بیشتر برایم آشکار می‌شود."
 

ریدلی به عنوان فوق ستاره در رسانه های اسلامی ظاهر شده است و هم اکنون در شبکه پرس تی وی ایران به عنوان مجری مشغول فعالیت است.او حالا به شهروند درجه 2 در کشورش تبدیل شده ولی با وجود این با اعتقادی راسخ می گوید :"هر زمان یک خواهر مسلمان را با حجاب اسلامی می بینم، صرف نظر از اینکه او را بشناسم یا نه، به او لبخند می زنم و می گویم، السلام علیکم، یعنی سلام و صلح بر شما، شما هم اگر پس از این زنی را دیدید که حجاب پوشیده است به او سلام بگویید." 

 

پ.ن: به ایوان ریدلی عزیز سلام می گوییم، و انتخاب و ورودش به اسلام را تحسین می کنیم. باشد که خداوند او را غریق رحمتش کند.